زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
قبل از این بر تن تو برگ و بری بود پدر قبل از این بر تن من بال و پری بود پدر خواب بودم که تو رفتی، جگرم سوخت ولی هـمـۀ غـصـۀ مـن بیخـبـری بـود پـدر بعد تو رفت به غارت همۀ حاصل من بعد تو قسمت من خون جگری بود پدر سایهات بر سر نی سـایۀ روی سر من سر تو بر نوک نیزه چه سری بود پدر من کـه از شـام فـقـط خـاطـرۀ بـد دارم سـفـر شام عـجـب بد سـفـری بـود پـدر سر بـازار، سر کـوچه، سر هر گـذری بعـد تو قـسـمت ما در به دری بود پدر کوچه در کوچه، بیابان به بیابان تا شام قــصـۀ آبــلــه و پـای پَــری بــود پـدر من اگر زندهام از معجزۀ زینب توست هـمه جـا بر تن زارم سـپـری بـود پدر به سر ما سرِ سرنیزۀ دشمن میخـورد اگر از داغ تو چـشـمان تـری بود پـدر مـاجـرایی شده پـیـدا شـدن این لـب تـو نیمه شب، کاش که نورِ بصری بود پدر |